به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران جوان، دو شهر شيعهنشين در شمال غرب سوريه، در فاصله ۲۰ كيلومتري حلب و ۴۰ كيلومتري تركيه يادآور مقاومتهاي جانانه مردم در برابر تروريستهاي تكفيري با پشتيباني تركيه، عربستان و قطر است. محاصرهاي كه نزديك به چهار سال طول كشيد و در نهايت نيروهاي مقاومت با همكاري ارتش سوريه توانستند اين حصر را در بهمن ماه سال ۹۴ بشكنند.
شهر نبل بزرگتر از الزهرا و در واقع مركزيت اين بخش از سوريه است. در ايام محاصره تنها ارتباط ساكنان اين دو شهر با خارج، از طريق شمال و منطقه كردنشين سوريه بوده است كه البته خطرات و فراز و فرودهايي هم داشته است.
نمايي از شهر نبل
در ابتدا گروههايي مانند «عاصمةالشمال» (طوفان شمال) و «نورالدين الزنكي» به محاصره اين دو شهر دست زدند كه بيشتر به دليل طايفهگري و حمايت مردم اين شهرها از دولت سوريه، تروريستها عرصه را بر آنها تنگ كردند. تروريستها در مدت ۴ ساله بيش از ۲۰ مرتبه حمله كردند تا بلكه نبل و الزهرا را بگيرند. ولي هيچگاه نتوانستند موفق شوند.
با توجه به اينكه فاصله نبل با حلب تنها ۲۰ كيلومتر است، در زمان محاصره افراد شهر اگر ميخواستند به حلب بروند، چون جاده اصلي در دست تروريستها بود، بايد مسافتي حدود ۲ هزار كيلومتر را طي ميكردند تا به حلب برسند؛ يعني از نبل به سمت تركيه و قامشلي، از آنجا به دمشق و از دمشق به حلب ميرفتند.
موقعيت جغرافيايي نبل و الزهرا
حال تصور كنيد كليه راههاي ارتباطي اين دو شهر قطع شده بود، تنها در تعداد معدودي با هليكوپتر لوازم پزشكي، مواد اوليه و پول فرستاده ميشد و گاهي هم مجروحان و بيماران را جابجا ميكردند. آب شهر قطع بود و مردم تنها از آب باران براي نيازهاي خودشان استفاده ميكردند.
بيشتر بخوانيد
فاطمه علي دختري از ديار نبل كه در ايام محاصره تنها ۱۴ سال داشته است، در گفتگو با فارس از سختيها، مشكلات و حتي مجاهدتهاي رزمندگان اسلام برايمان ميگويد كه در ادامه ميخوانيد:
فاطمه علي كه در اوايل محاصره نبل ۱۴ سال داشت
دوران نوجواني من با محاصره شهرم از سوي داعش و جبهه النصرة سپري شد. خانواده ۷ نفره ما در خيابان پست نبل ساكن بودند. يك خواهر و سه برادر دارم. مادرم معلم است و پدرم هم راننده تانكر نفت. در آن زمان غذا، آب، برق و حتي اينترنت هم نداشتيم. برخي اوقات تنها غذاي ما نان خشك بود.
گاهي مردم براي تهيه آذوقه مجبور بودند به منطقه كردنشين بروند و مايحتاج خودشان را با چند برابر قيمت بخرند. با اين اوصاف برخي روزها جرأت نميكرديم از خانه خارج شويم. چون تك تيراندازها مردم را هدف ميگرفتند. البته اين جدا از آن حملات خمپارهاي داعش بود كه هر شب انجام ميشد. خيلي از همشهريانم بر اثر اين حملات شهيد شدند.
ويرانههايي از شهر نبل
گفته بودند اگر داعش حمله كرد، بانوان را بكشيد
البته برخي افراد هم تلاش كردند از شهر فرار كنند كه عمدتاً از راه شمالي اين كار صورت ميگرفت كه خطرات زيادي هم داشت. يعني به سمت مرز تركيه ميرفتند و از طرف ديگر وارد سوريه ميشدند. برخي از اين افراد اسير شدند، برخي هم شهيد و برخي هم موفق به فرار شدند.
به خاطر فضاي موجود و حمله داعش در نبل و الزهرا به افراد سلاح داده بودند. شرايط به گونهاي شد كه به مردهاي شهر گفته بودند اگر داعش به شهر حمله كرد، اول مادر، همسر، دختران و خواهرانتان را بكشيد و بعد براي دفاع به سمت خط مقدم شهر بياييد. چون نميخواستند ناموس شيعه دست تكفيريها بيفتد. البته با نصرت الهي و همت مدافعان حرم، هرگز چنين اتفاقي نيفتاد.
شهادت ۱۳ نفر هنگام اقامه نماز صبح در ماه رمضان
در يكي از روزهاي ماه رمضان، نيروهاي مدافع شهر كه در مقر اصلي ورودي شمال شهر نبل، بعد از اذان صبح رفته بودند تا نماز بخوانند، تعدادي از نيروهاي جبهه النصرة كه كاملاً بيسر و صدا وارد مرز شده بودند، ۱۳ نفر از مدافعان شهر را شهيد كردند. برخي مواقع اين گونه شبيخون ميزدند.
مدرسهاي در شهر نبل
كنكوري با طعم خون
۱۴ سالم بود. آن زمان كنكور داشتم. قرار بود سؤالات كنكور را از طرف وزارت آموزش و پرورش بفرستند. راه بسته بود. آتش تكفيريهاي هم زياد بود. در اين شرايط نتوانستند سؤالات را بفرستند. به ما خبر دادند كه شما كنكور نميتوانيد بدهيد. من و دوستانم خيلي ناراحت شديم و خيلي گريه كرديم. چون خيلي براي كنكور زحمت كشيده بوديم. اين را بگويم كه در نظام آموزشي سوريه، ۲ كنكور داريم. يكي در سال نهم براي انتخاب رشته كه علمي برويم يا انساني و ديگري در زمان پيشدانشگاهي براي انتخاب رشته در دانشگاه.
بعد از چند ماه قرار شد سؤالات امتحان را همراه با اساتيد با هليكوپتر به شهر نبل بفرستند. ديدم هليكوپتر از سمت شهر «السفيره» ميآمد. داخل هليكوپتر ۳ نفر از اساتيد بودند. بعدها گفتند كه ۷ نفر از يك خانواده نبلي و چند نفر هم ناشناس هم همراه آنها بودند. وقتي هليكوپتر به نبل رسيد، از سمت منطقه «ماير» (منطقهاي در همسايگي نبل) داعش با موشك هليكوپتر را زد و در آسمان منفجر شد و همه سرنشينانش شهيد شدند. اصلاً صحنهاي كه جلوي چشمام اتفاق افتاد را باور نكردم. انگار تمام آرزوهايم در آن لحظه پر كشيدند.
مادرم گفت به ايران برو
ناراحت و گريان به سمت خانه رفتم. بعد از مدتي پسر خالهام دنبال آمد و گفت: اعلام كردند تا دو ساعت ديگر براي شركت در كنكور بايد در مدرسه حاضر شوي! وقتي سر جلسه نشستم. برگههاي كنكور را كه آغشته به خون شهيدان بود جلويمان گذاشتند. اين گونه كنكور دادم. وقتي برگههاي كنكور توسط معلمهاي محلي تصحيح شد از ۳۱۰ نمره، ۲۹۴ شدم و در رشته علمي قبول شدم.
وقتي هم محاصره شهر تمام شد، كنكور پيشدانشگاهي دادم و در رشته آمار دانشگاه حلب قبول شدم. بعد از قبولي مادرم گفت بهتر است به جاي حلب، براي تحصيل به ايران بروم. چون در آنجا امنيت برقرار است و حضور در حلب خطراتي دارد. الان هم دانشجوي خبرنگاري در يكي از دانشگاههاي تهران هستم.
استقبال مردم نبل از مدافعان حرم پس از حصر با دانههاي برنج
تقارن ۲ تولد فاطمه با ۲ رخداد
من ۲ تولد دارم. يكي اول ژانويه كه مصادف با شهادت حاج قاسم (۱۳ دي ماه) است و ديگري به قمري كه آن هم مصادف با روز آزادسازي نبل و الزهرا توسط نيروهاي مقاومت است. وقتي خبر شكسته شدن حصر شهرم را شنيدم، اولين كاري كه كردم اين بود كه براي خودم كيك تولد با عدد ۱۷ گرفتم.
البته ما ابتدا متوجه آزادسازي شهرمان نشديم. وقتي ديدم داييام از مركز شهر به خانهمان آمده است، تازه آن موقع متوجه قضايا شديم. مردم خيلي خوشحال بودند. اصلاً باور نميكردند. اين خوشحالي قابل گفتن نيست. البته از سويي ديگر هم ناراحت بودند به خاطر شهيداني كه نبودند تا اين روزها را ببينند. بر اساس يك فرهنگ ديرينه بر سر مدافعان حرم دانههاي برنج ميريختند و با گلهاي ياس و محمدي از آنها استقبال ميكردند.
۱۵ روز بعد از آزادي نبل و الزهرا حاج قاسم براي ديدن فرماندهان جبهه مقاومت وارد شهر نبل شد. اما ديدار عمومي با مردم نداشت. البته حين گذر از مسير به بچهها شيريني و شكلات داد تا خود نيز سهمي در شادي مردم مقاوم نبل و الزهرا داشته باشد.
*پينوشت:
مستند «اوايل ژانويه» به چهار زبان فارسي، انگليسي، عربي و اسپانيولي در ۶۵ دقيقه در سال ۹۹ به كارگرداني محمدهادي نعمتي و تهيهكنندگي احسان شادماني توليد شد. اين مستند علاوه بر تشريح مأموريت آخر حاج قاسم، روايتي از چرايي علاقه مردم سوريه به مدافعان حرم دارد.
منبع:فارس